خیلی از عموم بدم میاومد همیشه عقاید مذهبی و دینی مزخرفی داشت به چشم اون همه ناپاک بودن و فقط زنش خوب بود وقتی مریض شد با بابام اومدیم تهرون تا عمل بشه اون تو اتاق عمل بودو منم تو خونش ،زن عموم همش ازش بد میگفت و ..
سلام عزیزای دلم🥰
با سابسکرایب_لایک وکامنت حمایت کنید ممنونم ازتون❤🙋🏻♀️
لایک و کامنت و شیر از شما
سپاس و قدر دانی از ما😍❤
داستان واقعی
عشق
ازدواج
خیانت
داستان خیانت
پادکست
داستان های فارسی جدید
داستان های فارسی
داستان واقعی عاشقانه
داستان عاشقی
داستان زندگی
داستان
پادکست داستان صوتی
پادکست داستان فارسی
پادکست داستان
داستان های پنهانی
داستان انگیزشی
داستان انگیزشی کوتاه
داستان انگیزشی موفقیت
داستان کوتاه
داستان واقعی جنایی
داستان ترسناک
رمان صوتی فارسی
رمان صوتی عاشقانه
کتاب صوتی
مشاوره
داستان شیرین
داستان عبرت آموز
حکایت
داستان جالب
تجربه
مشاوره ازدواج
شعر عاشقانه
شاعرانه
عشق
شعر
رادیو صدا داستان
رادیو داستان
رادیوصدا
Ещё видео!