ولادیمیر پوتین، رئیسجمهوری روسیه، همواره به عنوان یک پوکرباز سیاسی قهار شناخته شده است. بازیگری در صحنه خطرناک بینالمللی که هرگز دست خود را رو نمیکند؛ هرگز تا لحظه پیروزی.
بدینسان، تازهترین سخنها یا دردِدلهای تاواریشوارِ پوتین، هفته گذشته در یک تکخوانی طولانی تلویزیونی، پرسشانگیز است.
در برنامه مورد بحث، پوتین مشهور به رازپوش یا سرنگهدار، با لحن کسی که راز مهمی را افشا میکند، ادعا کرد که «قدرتهای غربی» برنامهای برای تجزیه جمهوری فدرالی روسیه به پنج کشور مجزا طرح کردهاند.
بر اساس این ادعا، تاواریشپوتین که معتقد است متلاشی شدن اتحاد شوروی یک فاجعه بود، کوشید تا سیاستهای مداخلهگرانه، اگر نخواهیم بگوییم ماجراجویانهی خود را در حوزه قفقاز جنوبی، اوکراین، بلاروس و مولداوی توجیه کند.
در حالی که از یک افسر اطلاعاتی با سابقه مانند پوتین انتظار نمیرود که به اصطلاح بند به آب بدهد، میتوان گفت که از دیدگاه کا.گ.ب، سازمان جاسوسی شوروی که پرورشگاه پوتین بود، سیاست بینالمللی چیزی جز مجموعهای از دسیسهها و ضددسیسهها نیست. از این روی، شگفتیآور نیست اگر پوتین قدرتهای غربی، به ویژه اروپایی را به توطئهگری برای تجزیه روسیه متهم کند.
با این حال، ادعای پوتین پرسشهایی را مطرح میکند که الزاما به اعتبار او نمیافزاید. اگر کسی روسیه را تجزیهپذیر بپندارد، آیا این دلیلی بر شکست پوتین پس از یک ربع قرن تسلط بر قدرت در مسکو به شمار نمیرود؟ آیا این بدان معنا نیست که روسیه بیش از سه دهه پس از پایان اتحاد شوروی سوسیالیستی نتوانسته است نهادهای لازم برای یک جامعه متحد و پایا را پیریزی کند؟
واقعیت این است که روسیه در دوران حکومت پوتین موفقیتهای بسیار داشته است. در این دوران، اقتصاد روسیه که در آستانه متلاشی شدن بود، به درجهای قابل قبول از ثبات رسیده است. در صحنه بینالمللی، روسیه با تجدید حضور خود در آنچه «همسایگان نزدیک» خوانده میشود، بار دیگر در خاورمیانه، اروپای خاوری و آفریقای شمالی حضور پیدا کرده است.
روسیه با تثبیت موقعیت خود به عنوان یک صادرکننده بزرگ انرژی نیز بهویژه در اروپا، بخشی از نفوذ از دست رفته خود را بازیافته است. کشاورزی روسیه که در آستانه سقوط قرار داشت، زندگی تازهای را پیریزی کرده است به طوری که روسیه امروز پس از نزدیک به یک قرن در ردیف صادرکنندگان مواد غذایی قرار گرفته است.
نوسازی بخشهای مهم از صنایع روسیه بهویژه در زمینههای فضایی و تسلیحاتی نیز جزو دستاوردهای ربع قرن گذشتهاند. پایان جنگ در چِچِن و آرام کردن تروریسم در داغستان و اینگوشِتیا نیز با محاسبه سرکوب بیرحمانهای که صورت گرفت، به ثبات سیاسی فدراسیون کمک کرده است.
با این حال، پوتین اگر نخواهیم بگوییم بیمناک است، لااقل هنوز خود را متزلزل میپندارد. ادعاهای او، بهویژه با تبلیغ این تصور که فقط او میتواند جلوی تجزیه روسیه را بگیرد، ما را به یاد ادعاهای دیگر مستبدان بهویژه در جهان سوم میاندازد.
رهبران جمهوری اسلامی در ایران نیز مدعیاند که تنها آنان میتوانند از تجزیه کشور جلوگیری کنند و درجهای از امنیت را مستقر سازند. شبیه همین ادعا را البته در سطحی دیگر و با لحنی متفاوت، از رهبران جمهوری خلق چین نیز شنیدهایم.
چرا پوتین و دیگر رهبران «خودمَدار» اگر نخواهیم بگوییم مستبد، حتی در اوج قدرت خود را متزلزل مییابند؟
پاسخ اصلی این است که چنین رهبرانی، در بهترین شرایط در پیریزی یک جامعه کوتاهمدت موفقاند و جامعه کوتاهمدت، همانطور که از اسمش پیداست، همواره در خطر فروپاشی قرار دارد. جامعه کوتاهمدت میتواند در زمینههای اقتصادی، علمی، فنی و نظامی تا مدتی کوتاه موفق و حتی بسیار موفق باشد.
![](https://i.ytimg.com/vi/7a4FrKmyOF8/maxresdefault.jpg)