جوهر و مضمون انقلاب مشروطه که در ایران منشاء قدرت را از آسمان به زمین کشید، جدا از مقوله آزادی و اصل تفکیک قوا، مسألهی بازسازی میهن، رهایی از سلطهی خارجی و برقراری امنّیت و ثبات سیاسی در کشور... هم بود.
نمیخواهم از تغئیر رفتار رضاشاه، پیش و بعد از تاجگذاری اش که از این رو به آن رو شد، چشم بپوشم.
رضا سوادکوهی (رضا خان، رضا ماکسیم) که پیشتر جانب ضعیفان را میگرفت، باج به اجنبی نمیداد و در بریگاد قزاق همه دوستش داشتند و پاگون افسر روسی ارشدش را که زور میگفت کنده بود، پس از تاجگذاری به زندان چاپلوسان افتاد و بذر بیداد کاشت و به سرکوب مطبوعات و محدود کردن آزادیهای مردم پرداخت و مصوّنیت پارلمانی را از نمایندگان گرفت و احزاب سیاسی را از بین برد و فرهیختگانی چون علی اکبر خان داور را پس زد و غمزده کرد تا مُرد...
آری، نمیخواهم از تغئیر رفتار رضاشاه، پیش و بعد از تاجگذاری اش که از این رو به آن رو شد، چشم بپوشم. اما (و چه امای بزرگی)...
اما الغای قانون کاپیتالاسیون، تاسیس دادگستری (که نقش داور در آن برجسته بود)، ادغام قوای نظامی قزاقخانهها و ژاندارمری در قالب ارتش، احداث راه آهن سراسری، تاسیس دانشگاه تهران، آموزش و پرورش نوین، اجرای قانون ثبت احوال و ثبت اسناد، تاسیس بانک ملی برای انتشار اسکناس با پشتوانه داخلی، تاسیس فرهنگستان ایران، تصویب قانون مدنی کشور در مجلس و به چالش کشیدن قدرت روحانیون که تا آن زمان تنها مقام قضایی کشور بودند و الغای تیولداری،... همه و همه بی ارتباط با آن انقلاب مشروطه نیست.
مشروطه نه تنها در تقابل با سلطان مداری و استبداد فردی «حاکمّیت ملّی» را به رُخ کشید، با خودش ادبیات و فرهنگ جدید هم آورد و به شعر و موسیقی هوای تازه داد، شاعران را از مدیحه سرایی و هنرمندان را از عَمله طرَب جدا نمود.
معنی غائی نهفته در کلمات نیز که با هجوم تسّنن اموی و تشّیع صفوی به ایران زمین، رنگ و لعاب مذهبی گرفته بود، با انقلاب مشروطه تا حدودی احیا شد. برای نمونه «ملّت» که جای رعیت نشسته بود، دیگر دین و فرقه دینی و...معنا نمیداد.
***
از آنجا که گذشته، پیشدرآمد انقلاب مشروطه است، چندین و چند قرن به عقب بر میگردیم. زمانیکه سلطنت قبای شریعت پوشید
![](https://i.ytimg.com/vi/92kjKI2Za2Y/mqdefault.jpg)