Hanns-Joachim Gottlob Scharff (زاده 16 دسامبر 1907 - درگذشته 10 سپتامبر 1992) بازجوی آلمانی لوفت وافه در طول جنگ جهانی دوم بود. او را "استاد بازجو" لوفت وافه و احتمالاً تمام آلمان نازی نامیده اند. او همچنین به دلیل مشارکتش در شکل دادن به تکنیک های بازجویی ایالات متحده پس از جنگ مورد ستایش قرار گرفته است. او به عنوان یک Obergefreiter (معادل کلاس اول خصوصی) پس از اینکه در سال 1943 افسر بازجویی شد، متهم به بازجویی از خلبانان جنگنده آمریکایی اسیر شد. اطلاعات مورد نیاز تکنیک های بازجویی شارف آنقدر مؤثر بود که گهگاه از او خواسته می شد تا در بازجویی از خلبانان و خدمه هواپیماهای بمب افکن متحدین، از جمله خدمه و خلبانان جنگنده از کشورهایی غیر از ایالات متحده، به بازجویان آلمانی دیگر کمک کند. علاوه بر این، او متهم به بازجویی از بسیاری از زندانیان مهم دیگری بود که در مرکز بازجویی به سر میبردند، مانند افسران ارشد و تکهای رزمی معروف.
در سال 1948، شارف توسط نیروی هوایی ایالات متحده دعوت شد تا در مورد تکنیک های بازجویی و تجربیات دست اول خود سخنرانی کند. ارتش ایالات متحده بعداً روش های او را در برنامه درسی خود در مدارس بازجویی گنجاند. بسیاری از روش های او هنوز در مدارس بازجویی ارتش ایالات متحده تدریس می شود. به شارف وضعیت مهاجرت داده شد.
از دهه 1950 تا زمان مرگش در سال 1992، او تلاش های خود را به سمت ایجاد موزاییک هدایت کرد. او با کارهای دستی خود در مکان هایی مانند ساختمان کنگره ایالت کالیفرنیا به نمایش گذاشته شد و به یک صنعتگر موزاییک مشهور جهانی تبدیل شد. تالار شهر لس آنجلس؛ چندین مدرسه، کالج، و دانشگاه، از جمله نمای غول پیکر موزاییک دیواری در فضای باز مرکز هنرهای زیبای کالج ایالتی دیکسی. مرکز Epcot; و در دیوارهای موزاییکی قوسی 15 فوتی که داستان سیندرلا را در داخل قلعه سیندرلا در والت دیزنی ورلد، فلوریدا نشان می دهد.
حرفه قبل از جنگ
برادر بزرگتر شارف، ابرهارت، انتظار می رفت که تجارت نساجی را از پدربزرگش، ژان، به دست بگیرد. هانس همچنین تشویق شد تا تجارت خانوادگی را بیاموزد و در دوران نوجوانی به مدت سه سال در منسوجات و بافندگی آموزش دید. سپس در زمینه تجارت و بازاریابی و در نهایت صادرات آموزش دید. شارف سپس برای کار در دفتر امور خارجه Adlerwerke در ژوهانسبورگ، آفریقای جنوبی برای کسب تجربه در فروش (مخصوصاً خودروهای آدلر تولید شده در فرانکفورت، آلمان) به مدت یک سال سفر کرد. با این حال، او در کار خود به قدری موفق بود که به جای بازگشت به آلمان، به سمت مدیر بخش خارج از کشور ارتقا یافت و ژوهانسبورگ را برای 10 سال بعد از شروع جنگ جهانی دوم به خانه خود تبدیل کرد.
زمانی که شارف در آفریقای جنوبی بود با یک زن بریتانیایی آفریقای جنوبی به نام مارگارت استوکس آشنا شد و ازدواج کرد. مارگارت دختر کاپیتان کلود استوکس، ابتدا خلبان در رودزیا در سال 1913، و بعداً یک رهبر اسکادران و آس پرواز در سپاه سلطنتی پرواز بود.[4]
جنگ جهانی دوم
حرفه نظامی قبل از Auswertestelle غرب
شارف در تابستان 1939 زمانی که جنگ جهانی دوم آغاز شد، از گریز، آلمان بازدید می کرد. به دلیل جنگ و در نتیجه ناتوانی در سفر، کم و بیش در آلمان سرگردان بود. پس از یافتن کار در برلین و در حالی که با همسر و سپس سه فرزندش در برلین زندگی می کرد، به ورماخت فراخوانده شد. او متعاقباً به مدت دو ماه در پوتسدام تمرین کرد. شارف ابتدا قرار بود به جبهه روسیه اعزام شود. با این حال، زمانی که مارگارت شارف از مقصد شوهرش مطلع شد، از این که جان یک سرباز آلمانی مسلط به زبان انگلیسی در جبهه شرقی تلف میشود، عصبانی شد، مداخله کرد. او وارد دفتر یک ژنرال آلمانی در برلین شد و از پرونده شوهرش دفاع کرد و ژنرال را متقاعد کرد که اشتباهی در شرف وقوع بود. ژنرال تلگرافی به واحد پانزر شارف فرستاد و به مافوق خود اطلاع داد که شارف باید فوراً به Dolmetscher Kompanie XII (شرکت مترجمان 12) مستقر در ویسبادن منتقل شود تا به عنوان مترجم آلمانی/انگلیسی خدمت کند. قرار بود صبح روزی که تلگرام رسید به جبهه روسیه برود. نارنجکزنان دیگر او به روسیه فرستاده شدند.
پس از سفر با قطار به ویسبادن، شارف در ایستگاه قطار محل استقرار Dolmetscher Kompanie XII را پرسید، زیرا قبل از ترک واحد پانزر خود هیچ نشانی از مکان آن داده نشده بود. پلیس نظامی در ایستگاه قطار که با کمپانی XII آشنا نبود، به شارف دستور داد تا به یک گردان پانزرگرنادر دیگر که مقصد آن برای جبهه شرقی بود، گزارش دهد. شارف که از عدم تمایل گردان جدیدش برای انتقال او به واحد درست خود ناامید و نگران بود، نامه ای را به یاد آورد که پدرش اندکی قبل از مرگش برای هر یک از پسرانش نوشته بود. در نامه، پدرش به او گفت که اگر به کمک یا راهنمایی نیاز داشت، با یکی یا هر دوی عزیزترین دوستانش در هنگش، سرگرد لدبور و پستل، تماس بگیرد. شارف با سرهنگ دوم پستل تماس گرفت و او موافقت کرد که وضعیت او را با ژنرال فرمانده که شخصاً میشناخت، بررسی کند. صبح روز بعد، ژنرال با واحد پانزر تماس گرفت و دستور داد که شارف را به واحد مخصوص خود رها کنند.
پس از ورود به شرکت XII در ماینز، شارف در زمینههای ظریف و سازمان نظامی بریتانیا آموزش دید. در بهار 1943، او به Hauptgefreiter ارتقاء یافت و به دفتر مرکزی در ویسبادن منتقل شد. او که از کار خود یعنی «ساخت سوراخهای گرد کوچک» بهعنوان منشی در ستاد ناراضی بود، [6] به آجودان شوخی کرد که فهمیده بود هزینه هر سوراخی که زده بود پنج پنیگ است. آجودان ژنرال را از محاسبات شارف مطلع کرد و ژنرال شارف را احضار کرد و به او گفت که دوست ندارد پرسنل رده پایین "هزینه هایی را که به آنها ربطی ندارد را بفهمند." موافقت کرد که او را - تنها یکی از سه مورد مجاز در سال - به مرکز بازجویی لوفت وافه در اوبرورسل آلمان بفرستد تا برای بازجویان ترجمه کند.
#فکت_جالب #تاریخ
حرفه ای ترین بازجوی نازی #فکت_جالب #دانستنیهای_جالب #تاریخ
Теги
جنگ جهانی دوممستند جنگ جهانی دومجنگ جهانی دوم به زبان سادهتاریخ جنگ جهانی دومجنگ جهانی دوم چگونه آغاز شدداستان کامل جنگ جهانی دومجنگ جهانیجنگ جهانی اولپایان جنگ جهانی دومژاپن در جنگ جهانی دومفرماندهان جنگ جهانی دومیهودیان در جنگ جهانی دومپیروز جنگ جهانی دومایران در جنگ جهانی دومفیلم های جنگ جهانی دومناگفته های جنگ جهانی دومارتش نازیارتش آمریکامتفقینمتحدینحزب نازیارتش رایش سومرایش سومآدولف هیتلرتاریختاریخیدانستنی تاریخی