علینقی عالیخانی، وزیر اقتصاد نامدار ایران چهارم تیرماه در سن ۹۱ سالگی در گذشت.
آقای عالیخانی، دکترای اقتصاد دولتی داشت، از دانشگاه پاریس، قبل از آن علوم سیاسی و حقوق خوانده بود در دانشگاه تهران، و پیش از دانشگاه تهران، شاگرد دبیرستان البرز بود. ورودش به بالادست سیاست ایران، از کابینه دوم اسدالله علم شروع شد، بهمن ۱۳۴۱، در ۳۴ سالگی، وزارت اقتصاد.
اسدالله علم
هدف مهم و بلندمدت عالیخانی صنعتی کردن اقتصاد ایران بود، توقف حداکثری صنعت مونتاژ و توسعه صنایع داخلی. او در این مسیر، دو راهبرد مهم داشت، نخست اینکه یک تیم منسجم از اقتصاددانان و مدیران گرد هم آورده بود و خود در قامت یک ژنرال، قادر به فرماندهی تیم اقتصادیاش بود و دوم اینکه حداکثر تلاشش برای مساعد کردن فضای کسب و کار بخش خصوصی به کار میبست، از ممنوعیت واردات و کوتاه کردن دست مقامهای قضایی و امنیتی از سر بازرگانان تا چیدن پر و بال بروکراسی دولتی. فرهاد نیلی، اقتصاد دان ایرانی، در یادداشتی که تیرماه ۹۷ در نشریه تجارت فردا منتشر شد، نوشت است «تقدم اصلاحات تجاری بر اصلاحات اقتصادی»، «انتخاب استراتژی جایگزینی واردات»، «ثروتآفرینی در بخش خصوصی»، «طرح آمایش سرزمین»، «تشکیل معاونت اقتصادی»، «محوریت دهی به بانکهای توسعه»، «پاسخگویی»، «سیاست صنعتی»، «تربیت نیروی فنی»، «استراتژی توسعه صادرات» و «دیپلماسی اقتصادی»، یازده راهبردی بود که عالیخانی اتخاذ کرد و دههای درخشان را رقم زد. دهه او را با رشد ۱۲درصدی اقتصاد ایران، عصر طلایی نام نهادهاند. مصداقهایی که این نامگذاری را موجه جلوه میدهند بسیارند؛ از راهاندازی ذوبآهن اصفهان، لوله نورد اهواز، ماشینسازی و آلومینیومسازی اراک، پتروشیمی بندر شاهپور و آبادان، ماشینسازی و تراکتورسازی تبریز تا تشکیل سازمان عمران منطقهای ایران و پاکستان و ترکیه. برخی علت موفقیتهای سریع او را این میدانند که اقتصاد ایران در مراحل اولیه رشد خود بوده و به همین جهت، موفقیتهای عالیخانی بزرگ به چشم میآید ولی در عین حال کمتر کسی است که انکار کند و نگوید او وزیری بزرگبین، دوراندیش، برنامهریز و قاطع، یک تکنوکرات واقعی و نمونه عالی یک اقتصاددان توسعهگرا بوده که بلد بود و مهم میدانست که با بخش خصوصی کار کند. او وقتی که کارش را شروع کرد، مسلط به اقتصاد نظری بود ولی خیلی سریع، یاد گرفت که تئوریسین بودن در اقتصاد برای موفقیت کافی نیست و باید معمار هم بود. کار او بخشنامه صادر کردن نبوده، چنانچه در کتاب خاطراتش نوشته، با تک تک بازرگانان جلسه میگذاشته و حرف میزده تا اهمیت هدفهای تازهاش در اقتصاد ایران را توضیح دهد و آنها را قانع به همکاری و همراهی کند. او در این مسیر موفق شد که اعتماد و اطمینان بازاریها را جلب کند و قدرت ریسکپذیری و نقشآفرینی آنها را تقویت کند. ویژگی مهم دیگرش این بود که نه اهل پارتی بازی بود، نه اهل انحصار طلبی. مخالفتهای او با پیشنهادهای متنوع واسطهها، به ویژه اعضای خاندان سلطنتی مشهور است، همین مقاومت در واقع سپر حمایتی شد برای تولد و رشد یک بخش خصوصی قدرتمند در اقتصاد ایران. در همان دوران وقتی عالیخانی قصد داشت به جای واردات اتومبیل باید در ایران اتومبیل تولید کرد، واسطهها گفتند رویاپردازی است ولی وزیر جوان شش ماه مهلت خواست و با تکیه بر تکنوکراتهایی چون رضا نیازمند، حرفش را ثابت کرد و صنعت خودروسازی ایران متحول شد. او در سالهای نخست در مسیر خصوصیسازی از حمایت محمدرضا شاه پهلوی برخوردار بود و کارش پیش رفت. نگاه او با شاه در زمینه آزادسازی اقتصادی چندان همخوان نبود، چون به تعبیر خودش در کتاب خاطراتش، شاه « یک نوع گرایش دست چپی سوسیالیستی در نهادش بود» ولی آنها بر سر یک موضوع مهمتر یعنی منافع ملی اشتراک نظر داشتند. او هفت سال وزیر اقتصاد ماند تا سر رشته اختلافاتش با شاه که بلندپروازیهای اقتصادی بسیاری داشت از دست در رفت. خودش در گفتگویی که تیرماه سال ۹۲ با هفتهنامه تجارت فردا داشته، میگوید «شاه به حرف کارشناسان گوش نداد»، «چند بار یادداشتهای مفصلی تنظیم کردم و به اسدالله علم دادم که به شاه بدهد» ولی »شنیدم که «این دست نامهها را به مسخره میگیرد» و «به نویسندگان نامهها یا نقادان، متلکپرانی میکرد.» این چالشها را عالیخانی در کتاب خاطراتش چنین توصیف میکند: «کامیابی از آن کسانی بود که به جای رنجاندن بازوان و آزردن فکر، راه دلالی برای شرکتهای بزرگ خارجی را برگزیدند». او چنین روحیهای نداشت، پس استعفا داد، سال ۱۳۴۸. عالیخانی پس از بیرون آمدن از وزارت، رفت دانشگاه تهران و دو سال هم آنجا رئيس دانشگاه ماند. مدتی هم در بخش خصوصی فعالیت کرد و ریاست هیات مدیره بانک بین المللی ایران بود. با وقوع انقلاب اسلامی، او چون بسیاری دیگر، جلای وطن کرد، همراه همسر فرانسوی و سه پسر و یک دخترش رفت آمریکا، سفر بیبازگشت. در روزگار پس از انقلاب، بخش اعظم اموالش در ایران هم مصادره شد و هرگز نتوانست باز پس بگیرد. او در روزگار غربت، منزوی نبود. اهل رسانه بود و به کرات تجربه خویش را با دیگران در میان میگذاشت، کتاب خاطراتش را کامل کرد و کار مهم دیگری هم کرد، ویراستاری بخشی از مجموعه هفت جلدی یادداشتهای روزانه اسدالله علم، سیاستمداری که عالیخانی را وارد گود سیاست و اقتصاد کرد و شروع دوران تازهای از تحول و ترقی را رقم زد. ویراستاری کتابهای علم گویی ادای دین او بوده است، مثل همه نوشتههایی که این روزها درباره علینقی عالیخانی نوشته میشوند و ادای دین هستند به اقتصاددانی نامدار که در کش و قوس سیاست، فرو کشیده شد و از وطن برون رانده شد ولی نامش هرگز حذف نشد. دوران پر ماجرای او در دهه ۴۰ که هرگز تکرار نشد، خاطرات دیگران از او که آمیخته با احترام و اعتبار است و کتاب خاطراتش که روایت زندگی یک تکنوکرات جهاندیده و جسور است، یک مجموعه است، مجموعهای از افتخار و حسرت.
![](https://s2.save4k.ru/pic/MypnmSFnzqE/mqdefault.jpg)