چند ماه با یکی از مریضام رابطه جنسی داشتم تا اینکه بهم گفت فردا شوهرتو ... | پرونده های جنایی ایرانی
اوساطه خرداده ساله 1400 بود که
آرامش یکی از محله های اسلامشهر با صدای شلیکه چندین گلوله به هم ریخت
با صدای شلیکه این گلوله ها
همسایه ها و افرادی که نزدیکه محله حادثه بودن
چشمشون به مردی که خورد که هدفه تیراندازی قرار گرفته بودو به شدت خونریزی داشت
علاوه بر اون شاهدای این جنایت
عامله این تیراندازیه مرگبارو هم دیدن که در حالی ماسک روی صورتش بود به سرعت داشت با پای پیاده از محله جنایت فرار میکرد
خیلی سریع با تماسه همسایه های شهاب نیروهای اورژانسو پلیس راهیه محله حادثه شدن
ولی وقتی نیروهای اورژانس بالای سره شهاب رسیدن
کار از کار گذشته بودو توی همون محله حادثه شهاب جونه خودشو از دست داد
خیلی سریع این موضوع به بازپرس جناییه شهره اسلامشهرم گزارش شدو به همراه اکیپه جنایی خودشو به محله جنایت رسوند
پزشکه تیمه جنایی با بررسیه جسد اعلام کرد شهاب
با سه گلوله ای که به سرو سینش اصابت کرده
در دم جونشو از دست داده
جسد با دستوره بازپرس به پزشکیه قانونی منتقل شد
چیزی که مشخص بود این بود که شهاب زمانی که از خونه خارج شده و قصد داشته دره پارکینگه خونرو ببنده هدفه این تیراندازی قرار گرفته و کشته شده بود
این اتفاق در حالی رخ داده بود که همسره شهاب نیم ساعت قبله این حادثه از خونه خارج شده بودو رفته بود سره کار
خیلی زود این موضوع به بیتا همسره شهابم اطلاع داده شدو خودشو به محله حادثه رسوند
بیتا
در حالی که به شدت شوکه شده بود به محله جنایت رسید و همونجا بازپرس شروع به تحقیق ازش کرد
بیتا میگفت
منو شهاب عاشقه هم بودیمو اصلا نمیدونم چرا این اتفاق افتاده
شهاب با هیچ کسی اختلافو مشکلی نداره که بخواد این کارو باهاش بکنه
بیتا بین صحبتاش چندین بار تاکید کرد که منو شهاب هیچ اختلافو درگیری باهم نداشتیم
این درحالی بود که همسایه های این زوج چیزه دیگه ای میگفتنو همشون چندین بار صدای دعواها و درگیریای این دو نفرو حتی وسطه خیابونم شنیده بودن
از طرفه دیگه
بیتا وقتی به صحنه ی جنایت رسیده بود خیلی ازین اتفاق شوکه به نظر نمیرسیدو میگفت
من چون روانشناسم بلدم چجوری به رفتارم مسلط باشم
تحقیقاته محلی و پرس و جو از همسره مقتول به پایان رسیدو نیروهای آگاهی به مقره خودشون برگشتن
ولی بازپرس قبله ترکه محل دستور داد دو نفر از کاراگاهای اداره ی اگاهی به صورته نامحسوس بیتا رو تحت نظر داشته باشن
از طرفی دستوره بررسیه خطه تلفنه بیتا و شهابم صادر کرد
چن روز بعد جوابه استعلام خط های تلفنه این زنو شوهر به دسته بازپرس رسید
بررسیه خطه تلفنه شهاب هیچ چیزه مشکوکیو نشون نمیداد
ولی استعلامه خطه بیتا نشون میداد این زن
چن ماهیه با یه مرده دیگه به اسمه کیوان ارتباطه سیاه داره
همین موضوع میتونست انگیزه ی جنایت باشه
برای همین مشخص شد شکه بازپرس درست بوده و دستور داد هردو نفر بازداشت بشنو به اداره ی آگاهی منتقل بشن
بعده بازداشته این دو نفر
کیوان به عنوانه اولین نفر هدفه بازجویی قرار گرفت
این مرد بدونه هیچ فشاری بعده یه بازجوییه ساده اعتراف کرد که همسره بیتارو با شلیکه 3 گلوله کشته
کیوان بعده گفتنه این جملات شروع به گفتنه کله ماجرا کردو گفت
منو همسرم از خیلی وقت پیش باهم مشکل داشتیم
تا اینکه یکی از اشناهامون بیتا رو بهمون معرفی کرد تا برای مشاوره بریم مطبش
چن جلسه ای منو همسرم برای مشاوره رفتیم پیشه بیتا
تا اینکه متوجه شدیم مشکلاتی که ما داریم قابله حل نیستو بهتره که جدا بشیم از هم
منو همسرم افتادیم دنباله کارای طلاق
اما من از لحظه ای که بیتارو دیده بودم
فکرو دلم پیشش جا مونده بود
برای همینم به بهانه ی مشاوره چن باره دیگم از منشیش وقت گرفتمو تنهایی میرفتم پیشش
آخرین جلسه ی مشاوره بود که دلمو زدم به دریا و بهش گفتم که ازش خوشم اومده
بیتا وقتی حرفای منو شنید بهم گفت
برخلافه مثالایی که برات از زندگیه مشترکه خودم برات زدمو گفتم ارتباطم با همسرم خیلی خوبه
باید بهت بگم منو همسرم شهابم خیلی باهم مشکل داریم
ولی تو از من خوش شانس تری
چونکه همسرت راضی به جدایی شده
ولی شهاب اصلا حاضر نیست منو طلاق بده
با شنیدنه این حرفای بیتا
واقعا دلم واسش رفت
واقعا حس میکردم علاقم بهش بیشتر شد
بهش گفتم حاضرم هرجور شده کمکش کنم که بتونه از شوهرش جدا شه و باهم ازدواج کنیم
ولی بیتا همش میگفت هیچ راهی نیست
ارتباطمون باهم شروع شد و من هرروز عصر که ساعت کاریه بیتا تموم میشدو منشیش میرفت
میرفتم پیششو تا ساعت 10 11 شب باهم بودیم
روزا پشته هم میگذشتو من واقعا یه لحظم دیگه نمیتونستم زندگیمو بدونه بیتا تصور کنم
واسه همین بهش پیشنهاد دادم بیا شهابو سر به نیست کنیم
ولی بیتا با این کار مخالف بودو قبول نمیکرد
ولی من همیشه توو فکرم راهه به دست آوردنه همیشگیه بیتا رو کشتنه شهاب میدیدم
تا اینکه بلخره تصمیم خودمو گرفتم
میخواستم شهابو از سره راهم بردارم
واسه همین رفتم یه اسلحه خریدم
تمامه این کارارو بدونه اینکه بیتا بدونه انجام دادم
ولی شبه قبله اینکه این کارو انجام بدم تصمیم گرفتم به بیتا ماجرارو بگم
وقت به بیتا گفتم
...
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
🔴 لینک سابسکرایب:
[ Ссылка ]
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
🔸 ویدیوهای پیشنهادیه من:
📽️من فقط بهشون تذکر دادم وقتی دختر میارن خونه کمتر سر و صدا کنن:[ Ссылка ]
📽️مادر و ناپدریم خواهرمو مجبور می کردن تن فروشی کنه منم نقشه قتلشونو کشیدم:[ Ссылка ]
📽️مهین قدیری اولین قاتل سریالی زن ایران:[ Ссылка ]
📽️خفاش شب:[ Ссылка ]
📽️بهم گفت دیگه شوهرتو نمی بینی
:[ Ссылка ]
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
#پرونده_جنایی
#پرونده_مستند
#قتل
![](https://i.ytimg.com/vi/RrNku0F9r-U/maxresdefault.jpg)