عرفان اسلامی -تصوف در تشیع - ابن عربی و کابالای یهود
تحقیق فوق ارزشمند وجامع جناب دکترمحمد حبیب پور و جناب آقای سلطانی پژوهشگران حوزه اقتصاد،علوم دینی،فلسفه،
برای محققینی که بدون تعصب شواهد تاریخی، کتب عبری-عربی، و عرفان یهود و تصوف را در قرون یازده تا سیزده میلادی مطالعه میکنند این امر پوشیده نیست که عرفان کابالای یهودی کاملا مشابه عرفان ابن عربیست. محل نزاع در مطالعات این بوده که کدام از دیگری گرفته شده. تحقیقات نشان میدهد که هر دوی اینها مشترکا از توسعه مطالب عرفان موسی بن میمون نشات گرفته اشت.
مطالبی که موسی بن میمون در زادگاه ابن عربی و محل رشد کابالای یهود به زبان های عربی و عبری نگاشته و برای اولین بار نظریاتی مثل #انسان_کامل ، #وحدت_وجود ، وجود خدایی انسان (تصویر خدایی در وجود انسان) را به طور مبسوط و کلامی-عرفانی بیان کرده است.
به همین جهت مطالب ابن عربی در کتاب فتوحات و فصوص و همچنین عرفای یهود در کتب #بهیر (به معنای نور) و #زوهر (به معنای تجلی)، در مورد رابطه خدا-انسان، وحدت وجود، عقل کل و انسان کامل برگرفته از نظریات و کتب موسی بن میمون عالم ربانی یهودی است. ناگفته نماند موسی بن میمون و پسر او ابراهیم بن موسی هر دو به عنوان اولین یهودیان صوفی مشهور بودند به گونه ای که در مصر و توسط چتر حمایتی دربار صلاح الدین ایوبی و پسر او ملک الظاهر توانستند عقاید خود را منتشر کنند در حالیکه در بین یهودیان اروپا به عنوان بدعت گذاران در دین مشهور بودند.
جالب اینکه سهروردی و ابن عربی هر دو رابطه ای نزدیک با ملک الظاهری داشتند که به ویژه به علت ارتباط با اورشلیم و معابد یهود علاقه خاصی به عرفان و سحر داشت. ابن عربی دو دهه آخر عمر خود را به میزبانی این شاهزاده در دمشق زندگی کرد و سهرودری نیز در حلب به اتهام عرفان و سحر کشته شد.
ارتباط تنگاتنگ عرفان اسلامی (تصوف) و عرفان یهودی (کابالا) نه فقط از جهت مشابهت معارف و عمل است بلکه به نقل یهود پژوهان و محققین عرفان مستقل و دانشگاهی کاملا از یکدیگر سرچشمه گرفته اند.
تا جاییکه محققین کابالیست برای دفاع از جایگاه خود در مباحثی مثل انسان کامل، وجود مطلق، تجلی ذات، بهشت و جهنم و غیره با اسانید خود میکوشند تا اثبات کنند که این معارف مستقلا از عرفان اسلامی به تعالیم کابالا منتقل نشده بلکه عرفان اسلامی همچون پلی است که معارف یهودیان و نو افلاطونیان را به وسیله ترجمه و آموزش حفظ کرده و سپس به کابالا منتقل کرده است.
جلوه این پل ارتباطی و انتقالی شبه جزیره ایبریا (اسپانیا) در قرن یازده تا سیزده میلادیست. این دوران طلایی عرفان در اسپانیا درواقع زادگاه عرفای یهودی همچون ابن میمیون و رامون یوی، فیلسوف مسلمانی همچون ابن رشد، و به ظاهر مسلمانانی همچون ابن عربی است.
در عین حال طلاقی جغرافیایی این افراد فقط محل زادگاهشان اسپانیا نبوده بلکه برای دستیابی به منابع ناب عرفان و سحر مصری دوران تکامل خود را در قاهره پیموده اند.
این خلاصه ای از نظر محققین مستقل و آکادمیک غربیست، اما در لایوهای آینده به جزییات این طلاقی در کتب این عرفای مسلمان (سنی) و یهودی خواهیم پرداخت.
انتهای اوج طلایی این تکامل یهودی-اسلامی (سنی) تا قرن سیزده میلادی و فوت مولوی بلخی است. تا این لحظه هیچ اثری در بین شیعیان یافت نمیشود و معارف الهی توسط شیعیان صرفا در معارف ناب اهل بیت (ع) جست و جو میشود. تا قرن چهارده که حیدرآملی با تاویل و تفسیر کتب ابن عربی میکوشد تا صوفیان را به عنوان شیعیان واقعی معرفی کند! و این تازه شروع ماجراست .
----------------------------------------------------------------------------------
ابن سینا در کتاب اشارات، ملاصدرا در کتاب مفاتیح الغیب، و علامه طباطبایی در مقدمه المیزان، تفاوتی بین سحر، کرامت و معجزه قائل نیستند. به طور کلی ایجاد خرق عادت را حاصل تقویت نفس (در اثر ریاضت) و یا ارتباط با عوالم آسمانی (اجنه) میدانند با این تفاوت که اگر نیت فرد اثبات نبوتش باید معجزه، اگر از اولیا باشد کرامت، و اگر نیت شر داشته باشد سحرش نامند.
قاعده ریاضت نفس توسط تمرین و تلقین در تمام عرفان های جهان مشترک است. از جمله عرفان بودایی و یوگا در آسیا، سرخ پوستی در آمریکا، کابالا و رهبانیت در یهود و نصارا، و تصوف (عرفان اسلامی) در خاورمیانه.
سید جلال الدین آشتیانی در شرح مقدمه قیصری بر فصوص مینویسد که کلمات صوفیه در جهانبینی دلپذیرتر از کلمات و طریقه انبیاء و ائمه است.
آنچه که در عالم به عنوان عرفان یا باطن گرایی شناخته میشود شامل معرفتی به درون برای دسترسی به علم کلی است که در این پروسه توسط شهود و ارتباط با موجوداتی غیر از انسان شخص به رموز و قدرتی برای ایجاد خرق عادت در طبیعیات میرسد و در این سفر نفسانی هرچه بیشتر تلاش کند به انسان کامل نزدیکتر میشود. جزئی از پروسه ی این معرفت، علم کیمیا و علم افلاک است.
این مجموعه از کیهان، کیمیا و معرفت نفس همراه با شهود و خرق عادت و علوم خفیه به عرفان شهرت دارد.
موضوع بحث ما سیر این معرفت در زمان است. از زمان دین مزدایی و بودایی در شرق تا رسیدن آن به مصر، تا رسیدن آن به یونان و معرفت گنوسی و سپس دسترسی به آن توسط مسلمانان پس از تصرف مصر و سپس انتقال آن به مسیحی-یهودی های عارفِ کاتار در جنوب اروپا (کابالیست ها) و سپس دو شاخه شدن آن به سمت اروپا و ایجاد رنسانس و شاخه دیگر به اسپانیا و ابن عربی در اندلس و سپس بازگشت آن به اسلام و تصوف. که نهایتا توسط ترکیبی از معارف اسماعیلیان و تلاش های حیدر آملی وارد تشیع نیز میش
در قسمت های آینده بیشتر در مورد ارتباط مسلمان های قرن دوازده تا چهارده میلادی همچون ابن عربی، سهرودی و مولوی با این متون و دریافت آن از کاتارهای یهودی جنوب اروپا صحبت خواهیم کرد. پس از
اتمام گزارش های تاریخی و سیر زمانی عرفان وارد تطبیق نظریات عرفانی در جوامع مختلف خواهیم شد.
Ещё видео!