شما را تا به چند آخر
نشستن روز و شب اندوه و غم خوردن
شما را تا به كی بايد
در اين ظلمت سرا عمری به سربردن
بپا خيزيد
كف دستانتان را قبضه شمشير می بايد
كماندارانتان را در كمانها تير می بايد
شما را عزمی اكنون راسخ و پيگير می بايد
شما را اين زمان بايد
دلی آگاه
همه با همدگر همراه
نترسيدن ز جان خويش
روان گشتن به سوی دشمن بد كيش
نهادن رو به سوی اين دژ ديوان جانآزار
شكستن شيشۀ نيرنگ
بريدن رشته تزوير
دريدن پردۀ پندار
اگر مردانه روی آريد و برداريد
از روی زمين از دشمنان آثار
شود بیشك
تن و جانتان ز بند بندگی آزاد
دلها شاد
تن از سستی رها سازيد
روانها را به مهر اورمزدا آشنا سازید
از آنِ ماست آزادی
که میگوید قضای آسمان این است و دیگرگون نخواهد شد؟
حمید مصدق
Ещё видео!