Shaheed's orphan - Mother tell me about my father
--
مادر برام قصه بگو دل تنگ تنگه
قصه بابا رو بگو دل تنگه تنگه
مادر مادر مادر مادر
مادر برام حرف بزن از ايمونش بگو
مادر برام حرف بزن از پيمونش بگو
مادر تو دوني و خدا از خوبي هاش بگو
از مهربوني و مهر و وفاش بگو
از جونفشوني و از رزم بابام بگو
مادر مادر مادر مادر
ديشب خواب بابا رو ديدم دوباره
نوري بهشتي ديدم بر چهره داره
وقتي به نزديک بابا رسيدم
ديدم ملائک به دورش بيشماره
نگاش کردم دلم لرزيد
صداش کردم به روم خنديد
بغل واکرد منو بوسيد
لباش خندون چشاش گريون منو بوييد منو بوسيد
بابا منو بوسيد بابا منو بوييد
بابا ديدن اشکم خون در رگش جوشيد
بابا نوازش کرد بابا سفارش کرد
در جنگ با دشمن ننگه که سازش کرد
مادر مادر مادر مادر
بابا برام يه لاله چيد منو تو آغوشش کشيد
درد دلامو که شنيد حرف حسينو پيش کشيد
خونم مگه رنگين تره خون حسينه
جونم مگه شيرين تره جون حسينه
يه جون اگه دادم به راه دين و ايمون
صد جون هزارونش به قربون حسينه
بگو به مادر هرگز نخور غم
حسين و بابا هستند باهم
مادر نخور غم نگير ماتم
حسين و بابا هستند باهم
