حضرت بهاءالله پيش از آغاز سرگونى مدّت يک ماه در خانه نابرادرى خود ميرزا رضاقلی که پزشک بود منزل داشتند ميرزا رضاقلی خود به امر مبارک مؤمن نبود ولی همسرش مريم دختر عمّه جمال مبارک که در اوايل امر بوسيله آن حضرت به امر بديع اقبال نموده بود يکى از باوفاترين و صميمىترين پيروان آن حضرت در عائله مبارکه شمرده مىشد مريم بهمراه آسيه خانم قرينه محترمه حضرت بهاءالله بنهايت محبّت و رعايت در پرستارى آن حضرت کوشيدند تا حال هيکل مبارک قدرى بهتر شد و با اينکه هنوز بهبودى کامل حاصل نگشته بود ولی آن اندازه تجديد قوا شده بود که بتوانند طهران را بقصد کشور عراق ترک فرمايند.
حضرت بهاءالله در تمام دوران سرگونى خود غالباً به خلوص و وفادارى مريم اشاره و وى را مورد مرحمت و عنايت خويش قرار دادهاند از جمله در ايّام اقامت در عراق الواحى بافتخار مشاراليها نازل گرديده که به الواح مريم معروف و از نظر لحن کلمات و رقّت احساسات بىسابقه و نظيرند در اين الواح حضرت بهاءالله به لحنى مهيّج و محبّتآميز احساسات قلبى خود را به مريم ابراز و بلايائى را که از طرف بعضى از دوستان و خويشان و اصحاب به آن حضرت مهاجم بوده با وى در ميان گذاشتهاند.
هو
مریما، عیسی جان بلا مکان عُروج نمود قفس وجود از طیرِ محمود خالی ماند و بلبلِ قِدَم بهصحرای عَدم رو نمود و عَندَلیبِ اِلهی بَر سِدرۀ رَبانی بهخُروش آمد، سُرادقِ عِزت بَر دَرید و هُمای رَفعَت از شاخسارِ بِهجت بَر پَرید، افلاکهای بلند بر خاکِ تیره بنشست و نَعرهها از دلِ پُر درد بَرخاست، آبِ گُوارا بهخون تبدیل شد و صَحنِ فِردوسِ بَرین بهخون آمیخته، بلی تیرِ قَضای اِلهی را سینۀ مُنیر دوستان لایق و کَمَندِ بلای نا متناهی را گَرَدنِ عاشقان شائق، هرکجا خَدنگی است بَر صَدرِ احباب وارد آید و هر جا غمی است بَر دلِ اَصحاب نازل گردد، عاشِقان را چَشم تَر باید و معشوقان را ناز وکِرِشمه شاید، حَبیب اگر صد ناله سراید محبوب بر جفا بیافزاید. اگر شربتِ وصال خواهی تَن بهزوال دَر دِه و اگر خَمرِ جمال طلبی در وادی حِرمان پا نه. مَریما، حُزن را به سُرور بچش و غم را از جامِ فَرَح دَر کش، اگر خواهی قَدَم درکویِ طَلب گُذاری صابر باش و رُخ را مَخَراش و آب از دیده مَپاش و از بیصبران مَباش، پیراهنِ تسلیم پوش و از بادۀ رضا بنوش و عالَمی را به دِرهَمی بِفروش، دل به قَضا دربند و به حُکمِ قَدَر پیوند، چشمِ عِبرت برگُشا و از غیر دوست دَرپوش که عَنقَریب در مَحضرِ قُدس حلقه زنیم و به حضرتِ اُنس رو آریم و از بَربَطَ عَراق نغمه حِجازی بشنویم و با دوست مُلحَق شویم، ناگفتنی بگوئیم و نادیدنی ببینیم و ناشنیدنی بشنویم و به آهنگِ نـور هیکلِ روح را به رقص آوریم و در حَریمِ جان بـزمِ خوشی بیارائیم و از ساقیِ جلال ساغَرِ جَمال برگیریم و بهیـادِ رُخِ ذوالجلال خَمرِ بیمثال درنـوشیم، چشم را ازآب پـاک کن و دل را از حُزن بِـروب و قلب را از غم فـارغ نما و به آهنگ ملیح بـرخوان:
گر تیغ بارد در کوی آن ماه
گردن نهادیم الحُکمُ للّه
![](https://i.ytimg.com/vi/bNOQ0dbfOgs/maxresdefault.jpg)