شعر و نوا کتابخانه صوتی
paypal
sorosh47@yahoo.com
داستان به آغاز دهه ۱۸۹۰ مربوط می شود که در آن هنگام کنولپ، چند هفته، به علت بیماری در بیمارستان ویژه بینوایان به سر برده بود.
کنولپ فردی بود آزاده و از کارگریزان که هیچ گاه مدت زیادی را در مکانی ثابت سپری نکرده بود. او دائم در حال صحراگردی، از شهری به شهر دیگر، بود؛ اما از آنجا که فردی باادب و خوش صحبت بود، برای یافتن میزبان و سپردی کردن اندک مدتی در خانه ی وی، با مشکلی روبهرو نمی شد. او در شهرهای مختلف دوستان زیادی داشت و چون فقط در مواقع ضروری به خانه ی دوستانش مراجعه می کرد، همه این آشنایان با خرسندی او را پذیرا می شدند.
او بعد از بیمای نزد دوستش امیل رفت. امیل که شغلش پوستگری بود با خوش رویی پذیرای او شده بود و اتاق شاگرد را در اختیارش گذاشته بود. البته امیل طعنه هایی به او، بابت شیوه قلندرانه اش، می زد و زندگی راحت خود با همسرش را به رخ وی می کشید؛ اما کنولپ توجهی به این حرفها نشان نمی داد...
شب هنگام وقتی که کنولپ قصد داشت برای خواب به اتاق برود، از پنجره ی پلکان دختری را در خانه ی روبه رو دید. دخترک خدمتکار خانه بود و بسیار غمگین می نمود...
-----------------------------------------
هِرمان هِسِه آلمانی: (زادهٔ ۲ ژوئیهٔ ۱۸۷۷ - درگذشتهٔ ۹ اوت ۱۹۶۲ میلادی) ادیب، نویسنده و نقاش آلمانی-سوییسی و برندهٔ جایزهٔ نوبلِ سال ۱۹۴۶ در ادبیات
. وی در ۲ ژوئیهٔ ۱۸۷۷ در شهر کالو (Calw) واقع در استان بادن-وورتمبرگ زاده شد. پدر هرمان هسه مدیریت مؤسسه انتشارات مبلغین پروتستان را به عهده داشت. مادرش دختر هندشناس معروف، دکتر «هرمان گوندرت» و مدیر اتحادیه ناشران کالو بود. کتابخانه بزرگ پدربزرگ و شغل پدر، اولین باب آشنایی هرمان هسه جوان با ادبیات بود. از طریق پدر و مادرش که مبلغان مذهبی در هندوستان بودند، به جهانبینی و تفکرات فلسفی هند دست یافت. او که از اوان جوانی دارای روحی حساس و ضربهپذیر بود، در مقابل نابرابریهای جامعه و تضاد درونی با پدر و مادرش، در سن پانزدهسالگی از مدرسه کلیسائی ماولبرون(جایی که صحنه و فضای قرون وسطایی داستان او نارتسیس و گولدموند را فراهم آورد) که بورس تحصیلی در رشته الهیات پروتستانتیسم را از آن داشت، فرار کرد. بعد از فرار دچار افسردگی حادی شد که والدینش او را در بادبول تحت نظر جن گیر مدرنی قرار دادند که سرانجام آن اقدام به خودکشی بود در نتیجه او را به آسایشگاه کودکان عقب افتاده ذهنی در اشتتن فرستادند سپس در کانشتات یک دورهٔ یکسالهٔ را آغاز و چندی بعد در شهر کالو به کارآموزی در یک کارگاه ساعتسازی مخصوص برجهای کلیسا، مشغول و پس از اتمام این دوره در شهر توبینگن در رشته کتابفروشی به مدت سه سال، (۱۸۹۵ - ۱۸۹۸ میلادی) به کارآموزی پرداخت. سرگرمی دلخواه هسه در اوقات فراقت نقاشی و باغبانی بود. کارهای آبرنگ او دو نوع سبک متفاوت دارند واقع گرایانه و تخیلی. پس از موفقیت رمان پیتر کامنتسیند وی با ماری برنولی، که گویی از میان یکی از اشعار نخستین هسه بیرون آمدهبود، ازدواج کرد. وی که دختر خانوادهای سرشناس از ریاضیدانان بازل و نه سال یزرگتر از هسه بود و آثار شومان وشوپن را زیبا مینواخت و تا سال (۱۹۱۲ میلادی)زندگی مشترک خود را ادامه دادند. هسه در سال (۱۹۱۲ میلادی) به سوییس مهاجرت و در سال (۱۹۲۳ میلادی) تابعیت آن کشور را پذیرفت و در همین زمان برای بار دوم ازدواج کرد. وی در سال ۱۹۳۱ یک سال پس از انتشار نارتسیس و گولدموند برای بار سوم با خانم نینون آوسلندر ازدواج کرد. هرمان هسه بهعنوان پرخوانندهترین نویسندهٔ اروپایی در قرن بیستم شناخته شدهاست.
هسه پس از آشنایی با یوزف ب. لانگ، از شاگردان کارل گوستاو یونگ، از طریق این مشاور با آثار زیگموند فروید و یونگ آشنا شد. هسه از طریق این آثار دریافت که هریک از فرارهای دیوانهوار و فزایندهاش در فاصلهٔ سالهای ۱۹۰۴ تا ۱۹۱۴ در واقع فرار از خویشتن بودهاند، بازتاب دردها و رنجهای درونیاش بودهاند در دنیای بیرون، و نوشتههایش نیز قرینهسازی ای از خویشتن خودش بودهاند، چنانچه که در ۱۹۲۱ در مقدمه یک نویسنده خاطرنشان کرد: "تمام این داستانها مربوط به خود من بودند، بازتابی بودند از راهی که در پیش گرفتهبودم، از رؤیاها و آرزوهای پنهانم و از رنج تلخم."
هرمان هسه متأثر از بیماری همسرش که مبتلا به اسکیزوفرنی بود، در سال ۱۹۱۶ به یک بحران عمیق روحی (افسردگی) مبتلا شد و تحت مداوا قرارگرفت. هسه در کتاب دمیان روایتی از جوانی، عناصر ساختاری - روانتحلیلی را ترسیم نمود. این کتاب به دلیل جو خصمانهای که علیه وی بر فضای سیاسی - اجتماعی آلمان مسلط بود، به نام مستعار «امیل سینکلر» منتشر شد که در چاپ شانزدهم نام حقیقی نویسنده آشکار گردید. سالهای (۱۹۱۸ - ۱۹۱۹ میلادی) سالهای جدایی از خانواده، گوشهگیری و اقامت در «تیچینو» بود. این حوادث در داستانهای کوتاه وی رد پای خود را به روشنی به جای گذاشتهاست،
Ещё видео!