دوست شوهرم هرروز میومد خونمون بدون اینکه شوهرم بفهمه باهم میخوابیدیم | پرونده های جنایی ایرانی
پدره سیاوش میگفت
پسرم متاهله و دو تابچه داره
اونجوری که زنش میگه آخرین بار از خونه خارج شده تا برایه ماموریت بره شهرستان
ولی بعده اینکه از خونه خارج شده
هیچ اثری ازش نیست
گوشیش که خاموشه
هیچ زنگیم بهمون نزده
در صورتی که منو پسرم هرروز باهم تلفنی در ارتباط بودیمو از هم خبر داشتیم
واسه همینم حس میکنم یه بلایی سرش اومده که یه هفتس هیچ خبری ازش نیست
گفته هایه این مرد باعث شد
اسمو مشخصاته پسرش سیاوش
به عنوانه گمشده تویه سیستمه پلیسه اگاهی ثبت بشه و تحقیقات برایه پیدا کردنش شروع بشه
توی اولین مرحله مامورایه آگاهی
مرضیه همسره سیاوشو به اداره آگاهی فراخوندن تا گفته هایه اونم ثبت بشه
مرضیه میگفت
منو سیاوش 7ساله ازدواج کردیم دو تا بچه داریم
سیاوش با اینکه خیلی سخت کار میکرد ولی حقوقش کفافه زندگیه مارو نمیدادو همیشه دستمون جلویه اینو اون دراز بود
واسه همین تصمیم گرفت کارشو عوض کنه
چن وقتی دنباله یه کاره پر درامد بود
تا اینکه از طریقه یکی از دوستاش یه کار تویه شهره بم پیدا کرد
آخرین بارم هفته ی پیش بلیط گرفتو از خونه رفت بیرون تا از ترمیناله جنوب بره کرمان
بعده اینم که از خونه رفت بیرون منم دیگه هیچ خبری ازش ندارم
منم همراهه پدرش همه جارو دنبالش گشتم
ولی هیچ اثری ازش نیست که نیست
گفته هایه مرضیم ثبت شدو تحقیقات برایه درستیه حرفاش شروع شد
موضوع زمانی برایه مامورایه آگاهی مشکوک شد که فهمیدن
سیاوش هیچ بلیطی برایه سفر به شهره بم نخریده و اصلا به سمته ترمیناله جنوب نرفته
همین موضوع نشون میداد احتمالا همسرش داره دروغ میگه
برایه همینم مامورایه آگاهی به مرضیه مشکوک شده بودن
در همین حین که مامورایه آگاهی سرگرمه تحقیق در مورده همه ی جوانبه این پرونده بودن
پدرو مادره سیاوش دوباره به اداره ی آگاهی رفتنو اعلام کردن از عروسشون شکایت دارن
پدرو مادره سیاوش میگفتن
ما احتمال میدیم که عروسمون رازه ناپدید شدنه سیاوشو میدونه
چون از زمانی که پسرمون گم شد
همه نگرانه سیاوش بودیم
ولی عروسمون اصلا نگرانه هیچی نبود
خیلیم خونسرد برخورد میکرد
تا اینکه دیروز مرضیه نوه هامونو آورد پیشمونو خودش رفت
وقتی مرضیه رفت
نوه ی بزرگمون که 5 سالشه میگفت
از وقتی بابا گم شده
فریبرز دوست بابا هرروز میاد خونمون
هروقتم فریبرز میاد مامان به ما میگه برین توو حیاط بازی کنین
الانم با عمو فریبرز مارو تا اینجا آوردن
وقتی این حرفارو از نوم شنیدم
به مرضیه شک کردم
چون هم رفتارش غیره عادی بود
هم اینکه نومون داشت میگفت که با فریبرز خلوت میکنه
واسه همین حس میکنم مرضیه
رازه گم شدنه سیاوشو میدونه و داره یه چیزیو مخفی میکنه
یا شایدم با فریبرز یه بلایی سره سیاوش آوردن
با این گفته هایه پدرو مادره سیاوش
بازپرسه پرونده که از همون اولم به مرضیه و دروغاش مشکوک شده بود
دستوره بازداشت مرشیه و فریبرزو صادر کرد
با صادر شدنه این دستور
خیلی زود هردو مظنونه این پرونده بازداشت شدنو به اداره ی آگاهی منتقل شدن
وقتی این دو نفر وارده اداره ی آگاهی شدن
به صورته ممجزا مورده بازجویی قرار گرفتن
ولی هردوشون سعی میکردن حقیقته ماجرارو مخفی کنن
فریبرز میگفت
من از اولی که این دو نفر ازدواج کردن به خونشون رفتو آمد داشتم
واسه همین با مرضیم خیلی رابطه ی خوبی دارم
از وقتی سیاوش گم شد
من هرروز میرم خونشون تا اگه کمو کسری داشتن بهشون کمک کنم
ولی مرضیه حرفایه متفاوتی میزدو میگفت
فریبرز چون از سیاوش پول طلب داره مدام به خونمون رفتو آمد داشت
همین ضدو نقیض بودنه حرفایه این دو نفر باعث شد
هردو نفر هدفه بازجوییای فنی قرار بگیرن
بلخره با شروعه بازجوییایه فنی
هردو مجبور به گفته حقیقته ماجرا شدنو به قتله سیاوش اعتراف کردن
مرضیه میگفت
منو سیاوش خیلی وقت بود باهم مشکل داشتیمو نمیساختیم
فریبرزم دوسته سیاوش بودو همیشه به خونمون رفتو آمد داشت
اوایل سیاوش رعایت میکردو جلویه فریبرز دعوا راه نمیناداخت
ولی یواش یواش درگیریامون جلویه فریبرزم شروع شد
حتی یه بار سیاوش جلویه فریبرز رو من دست بلند کرد
همیشه فریبز منو دلداری میدادو میگفت من با سیاوش صحبت میکنم که خودشو اصلاح کنه
یواش یواش رابطم با فریبرز بیشتر شدو باهم رابطه ی پنهانی برقرار کردیم
هر موقع بچه هارو میذاشتم خونه ی مادرم اینا و سیاوش نبود
فریبرز میومد پیشمو باهم رابطه داشتیم
از وقتی رابطم با فریبرز شروع شده بود
دعواهمم با سیاوش کم شده بود
اما همچنان مشکل داشتیم
انقدر سیاوش اذیتم کرد
تا بلخره با فریبرز تصمیم گرفتیم کارشو تموم کنیم
تویه خونه قرصه خواب آور داشتیم
شبه حادثه وقتی فریبرز خونمون بود
یه شربت درست کردمو توش کلی قرص ریختمو دادمش به سیاوش
سیاوشم وقتی شربتو خورد خوابش برد
بچه هارو از قبل برده بودم خونه ی مادرم اینا
وقتی سیاوش خوابید
دو نفری با فریبرز خفش کردیمو کشتیمش
بعده اینم که مرد
با کمکه هم جسدو انداختیم تویه ماشینو بردیمش سمته بیابونایه ورامین
آتیشش زدیم که شناسایی نشه
با استعلام از مامورایه پلیسه ورامین
مشخص شد چن روز پیش یه جسد اون اطراف پیدا شده که
...
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
🔴 لینک سابسکرایب:
[ Ссылка ]
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
🔸 ویدیوهای پیشنهادیه من:
📽️من فقط بهشون تذکر دادم وقتی دختر میارن خونه کمتر سر و صدا کنن:[ Ссылка ]
📽️مادر و ناپدریم خواهرمو مجبور می کردن تن فروشی کنه منم نقشه قتلشونو کشیدم:[ Ссылка ]
📽️مهین قدیری اولین قاتل سریالی زن ایران:[ Ссылка ]
📽️خفاش شب:[ Ссылка ]
📽️بهم گفت دیگه شوهرتو نمی بینی
:[ Ссылка ]
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
#پرونده_جنایی
#پرونده_مستند
#قتل
![](https://i.ytimg.com/vi/kpcB9PXZn8Y/maxresdefault.jpg)