بنام خدا
موضوع بحث:نماز عاشقان صلوه القبی
……
مفاهیم همراه با نماز
اقامه نماز(حضور دائمی و فعال)
محافظت بر نمازوَالَّذِينَ هُمْ عَلَى صَلَاتِهِمْ يُحَافِظُونَ سپره ی معارج ﴿۳۴﴾
و كسانى كه بر نمازشان مداومت مى ورزند (۳۴)
دوام بر نماز
إِنَّ الْإِنْسَانَ خُلِقَ هَلُوعًا ﴿۱۹معارج﴾
به راستى كه انسان سخت آزمند [و بى تاب] خلق شده است (۱۹)
إِذَا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعًا ﴿۲۰﴾
چون صدمه اى به او رسد عجز و لابه كند (۲۰)
وَإِذَا مَسَّهُ الْخَيْرُ مَنُوعًا ﴿۲۱﴾
و چون خيرى به او رسد بخل ورزد (۲۱)
إِلَّا الْمُصَلِّينَ ﴿۲۲﴾
غير از نمازگزاران (۲۲)
الَّذِينَ هُمْ عَلَى صَلَاتِهِمْ دَائِمُونَ ﴿۲۳﴾
همان كسانى كه بر نمازشان پايدارى مى كنند (۲۳)
صبر بر نماز
خشوع در نماز
……..
صورت نماز و معنی ایمان
دفتر اول ۲۶۲۴
گر بیان معنوی کافی شدی
خلق عالم عاطل و باطل بدی
گر محبت فکرت و معنیستی
صورت روزه و نمازت نیستی
هدیههای دوستان با همدگر
نیست اندر دوستی الا صور
تا گواهی داده باشد هدیهها
بر محبتهای مضمر در خفا
زانک احسانهای ظاهر شاهدند
بر محبتهای سر ای ارجمند
……..
نماز و روزن کردن بسوی غیب
دفتر سوم ۲۴۰۱
خوی دارم در نماز این التفات
معنی قرة عینی فی الصلوة
روزن جانم گشادست از صفا
میرسد بی واسطه نامهٔ خدا
نامه و باران و نور از روزنم
میفتد در خانهام از معدنم
دوزخست آن خانه کان بی روزنست
اصل دین ای بنده روزن کردنست
تیشهٔ هر بیشهای کم زن بیا
تیشه زن در کندن روزن هلا
…..
نماز و فضیلت
دفتر اول ۳۷۹۴
که نیم کوهم ز حلم و صبر و داد
کوه را کی در رباید تند باد
آنک از بادی رود از جا خسیست
زانک باد ناموافق خود بسیست
باد خشم و باد شهوت باد آز
برد او را که نبود اهل نماز
کوهم و هستی من بنیاد اوست
ور شوم چون کاه بادم یاد اوست
جز به باد او نجنبد میل من
نیست جز عشق احد سرخیل من
…..
نماز و عقل
دفتر پنجم ۴۵۴
پس نکو گفت آن رسول خوشجواز
ذرهای عقلت به از صوم و نماز
زانک عقلت جوهرست این دو عرض
این دو در تکمیل آن شد مفترض
…….
حقیقت نماز
دفتر سوم ۲۱۴۳
اقتدا کردند آن شاهان قطار
در پی آن مقتدای نامدار
چونک با تکبیرها مقرون شدند
همچو قربان از جهان بیرون شدند
معنی تکبیر اینست ای امام
کای خدا پیش تو ما قربان شدیم
وقت ذبح الله اکبر میکنی
همچنین در ذبح نفس کشتنی
تن چو اسمعیل و جان همچون خلیل
کرد جان تکبیر بر جسم نبیل
گشت کشته تن ز شهوتها و آز
شد به بسم الله بسمل در نماز
چون قیامت پیش حق صفها زده
در حساب و در مناجات آمده
ایستاده پیش یزدان اشکریز
بر مثال راستخیز رستخیز
حق همیگوید چه آوردی مرا
اندرین مهلت که دادم من ترا
عمر خود را در چه پایان بردهای
قوت و قوت در چه فانی کردهای
گوهر دیده کجا فرسودهای
پنج حس را در کجا پالودهای
چشم و هوش و گوش و گوهرهای عرش
خرج کردی چه خریدی تو ز فرش
دست و پا دادمت چون بیل و کلند
من ببخشیدم ز خود آن کی شدند
همچنین پیغامهای دردگین
صد هزاران آید از حضرت چنین
در قیام این کفتها دارد رجوع
وز خجالت شد دوتا او در رکوع
قوت استادن از خجلت نماند
در رکوع از شرم تسبیحی بخواند
باز فرمان میرسد بردار سر
از رکوع و پاسخ حق بر شمر
سر بر آرد از رکوع آن شرمسار
باز اندر رو فتد آن خامکار
باز فرمان آیدش بردار سر
از سجود و وا ده از کرده خبر
سر بر آرد او دگر ره شرمسار
اندر افتد باز در رو همچو مار
باز گوید سر بر آر و باز گو
که بخواهم جست از تو مو بمو
قوت پا ایستادن نبودش
که خطاب هیبتی بر جان زدش
پس نشیند قعده زان بار گران
حضرتش گوید سخن گو با بیان
نعمتت دادم بگو شکرت چه بود
دادمت سرمایه هین بنمای سود
رو بدست راست آرد در سلام
سوی جان انبیا و آن کرام
یعنی ای شاهان شفاعت کین لئیم
سخت در گل ماندش پای و گلیم
…….
نماز مستان
دفتر ششم ۲۶۶۹
پنج وقت آمد نماز و رهنمون
عاشقان را فی صلاة دائمون
نه به پنج آرام گیرد آن خمار
که در آن سرهاست نی پانصد هزار
نیست زر غبا وظیفهٔ عاشقان
سخت مستسقیست جان صادقان
نیست زر غبا وظیفهٔ ماهیان
زانک بیدریا ندارند انس جان
آب این دریا که هایل بقعهایست
با خمار ماهیان خود جرعهایست
یک دم هجران بر عاشق چو سال
وصل سالی متصل پیشش خیال
عشق مستسقیست مستسقیطلب
در پی هم این و آن چون روز و شب
روز بر شب عاشقست و مضطرست
چون ببینی شب برو عاشقترست
نیستشان از جستوجو یک لحظهایست
از پی همشان یکی دم ایست نیست
این گرفته پای آن آن گوش این
این بر آن مدهوش و آن بیهوش این
در دل معشوق جمله عاشق است
در دل عذرا همیشه وامق است
در دل عاشق به جز معشوق نیست
در میانشان فارق و فاروق نیست
بر یکی اشتر بود این دو درا
پس چه زر غبا بگنجد این دو را
هیچ کس با خویش زر غبا نمود
هیچ کس با خود به نوبت یار بود
…….
غزل شمارهٔ ۲۸۳۱
چو نماز شام هر کس بنهد چراغ و خوانی
منم و خیال یاری غم و نوحه و فغانی
چو وضو ز اشک سازم بود آتشین نمازم
در مسجدم بسوزد چو بدو رسد اذانی
رخ قبلهام کجا شد که نماز من قضا شد
ز قضا رسد هماره به من و تو امتحانی
عجبا نماز مستان تو بگو درست هست آن
که نداند او زمانی نشناسد او مکانی
عجبا دو رکعت است این عجبا که هشتمین است
عجبا چه سوره خواندم چو نداشتم زبانی
در حق چگونه کوبم که نه دست ماند و نه دل
دل و دست چون تو بردی بده ای خدا امانی
به خدا خبر ندارم چو نماز میگزارم
که تمام شد رکوعی که امام شد فلانی
پس از این چو سایه باشم پس و پیش هر امامی
که بکاهم و فزایم ز حراک سایه بانی
به رکوع سایه منگر به قیام سایه منگر
مطلب ز سایه قصدی مطلب ز سایه جانی
ز حساب رست سایه که به جان غیر جنبد
که همیزند دو دستک که کجاست سایه دانی
چو شه است سایه بانم چو روان شود روانم
چو نشیند او نشستم به کرانه دکانی
چو مرا نماند مایه منم و حدیث سایه
چه کند دهان سایه تبعیت دهانی
نکنی خمش برادر چو پری ز آب و آذر
ز سبو همان تلابد که در او کنند یا نی
.........
نماز مستان#نماز مولانا#
نماز مستان از منظر مولانا استاد کوهپایه
Теги
molanacanadakouhpayehmolanaacademyrumiمولانامولانا آکادمیعرفانشعرحافظمجتبی کوهپایهکوهپایهکاناداونکوورآکادمی فرهنگی مولاناVancouverدرس گفتارفلسفهایرانفارسیpersianمتون عرفانیmolavipoemغزلغزلیاتعارفمتونشخصیت شناسیروانشناسیروانکاویخودشناسینمازمستاننماز مستانمولانا و نمازcanda rumi caltural academyاستاد کوهپایه