دوره شناخت هفت عالم و هفت کالبد (جلسه ۱۳) خطبه اشباح؛ غزل سعدی و شهریار
شناخت ابعاد مختلف وجود انسان و جهان هستی با کمک مدیتیشن با تدریس استاد برازنده
سرفصل دروس دوره شناخت هفت عالم و هفت کالبد
جلسه اول: مقدمات
جلسه دوم: عالم ناسوت
جلسه سوم: عالم ملکوت
جلسه چهارم: عالم جبروت
جلسه پنجم: عالم لاهوت
جلسه ششم: مشکلات اقتصادی
جلسه هفتم: عالم آینه ها
جلسه هشتم: دیدگاه مولانا: مثال جنین
جلسه نهم: ارتباط با عالم ملکوت در خواب
جلسه دهم: انطباق عوالم هفت گانه و چهارگانه
جلسه یازدهم: مقایسه عوالم و نتایج کاربردی
جلسه دوازدهم: عوالم از دیدگاه مولانا؛ مثال کف و دریا
جلسه سیزدهم: خطبه اشباح: غزل سعدی و شهریار
جلسه چهاردهم: خطبه اشباح: غزل مهر خوبان
جلسه پانزدهم: خطبه اشباح: تا کی به تمنای وصال تو یگانه
جلسه شانزدهم: خطبه اشباح: نور و صوت فرشتگان
جلسه هفدهم: خطبه اشباح: شناخت فرشتگان
جلسه هجدهم: خطبه اشباح: شناخت فرشتگان
جلسه نوزدهم: راهکار مولانا برای عبور از عوالم: بمیرید بمیرید در این عشق بمیرید
جلسه بیستم: انسان شناسی از دیدگاه ابن عربی: سه بخش مختلف وجود انسان
جلسه بیست و یکم: برزخ شناسی از دیدگاه ابن عربی
جلسه بیست و دوم: نسبت و روابط هفت عالم
جلسه بیست و سوم: عالم امر و عالم خلق از نگاه علامه طباطبایی
جلسه بیست و چهارم: عوالم ماده، مثال (خیال) و عقل از نگاه علامه طباطبایی
جلسه بیست و پنجم: عالم ذر
جلسه بیست و ششم: عالم ذر
جلسه بیست و هفتم: چرخه تولد و مرگ در هفت عالم
جلسه بیست و هشتم: دیدگاه مولانا درباره عوالم: داستان کشتی
جلسه بیست و نهم: انگل های ماورایی
جلسه سی ام: انگل های ماورایی: تمرینات عملی
جلسه سی و یکم: نگاه به جهان هستی از دید کرم خاکی
جلسه سی و دوم: دیدگاه عزیزالدین نسفی درباره جهان هستی؛ جبروت، ملکوت و ملک
جلسه سی و سوم: دیدگاه عزیزالدین نسفی درباره جهان هستی
جلسه سی و چهارم: دیدگاه عزیزالدین نسفی درباره جهان هستی
جلسه سی و پنجم: تمرینات عملی بیشتر
جلسه سی و ششم: مجرد شناسی
جلسه سی و هفتم: مجرد شناسی
جلسه سی و هشتم: وحدت وجود از دیدگاه مولانا
جلسه سی و نهم: رستاخیز و قیامت
جلسه چهلم: سیرتکامل انسان و قیامت از دید مولانا
هفت کالبد انسان
هفت عالم
مدیتیشن برازنده
برازنده مدیتیشن
ابوطالب برازنده
مطلب برازنده
دکتر برازنده
استاد برازنده
برازندگان
رادیومتا دی ای بی
متافیزیک
فرشته شناسی
شناخت فرشتگان
مدیتیشن با فرشتگان
ارتباط با فرشتگان
احضار فرشتگان
فرشته نگهبان
فال فرشتگان
فرشتگان شرف شمس
فرشتگان نگهبان
فرشتگان راهنما
قانون جذب
Angels
Archangels
Barazandeh
Meditation
Metaphysics
Barazandehgan
radiometadab
Motaleb Barazandeh
ای که از کلک هنر نقش دل انگیز خدایی
حیف باشد مه من کین همه از مهر جدایی
گفته بودی جگرم خون نکنی باز کجایی؟
من ندانستم از اول که تو بی مهرو وفایی
عهد نابستن از آن به که ببندی و نپایی
مدعی طعنه زند از غم عشق تو زیادم
وین نداند که من از بهر غم عشق تو زادم
نغمۀ بلبل شیراز نرفته ست ز یادم
دوستان عیب کنندم که چرا دل به تو دادم
باید اول به تو گفتن که چنین خوب چرایی؟
تیر را قوت پرهیز نباشد ز نشانه
مرغ مسکین چه کند گر نرود از پی دانه؟
پای عاشق نتوان بست به افسون و فسانه
ایکه گفتی مرو اندر پی خوبان زمانه
ما کجائیم در این بحر تفکر تو کجایی؟
تا فکندم به سر کوی وفا رخت اقامت
عمر بی دوست ندامت شد و با دوست غرامت
سرو جان و زر و جاهم همه گو رو به سلامت
عشق و درویشی و انگشت نمائی و ملامت
همه سهل است تحمل نکنم بار جدایی
هر شب هجر برآنم که اگر وصل بجویم
همه چون نی به فغان آیم و چون چنگ بمویم
لیک مدهوش شوم تا سر زلف تو ببویم
گفته بودم چو بیائی غم دل با تو بگویم
چه بگویم که غم از دل برود چون تو بیایی
گرد گلزار رخ توست غبار خط ریحان
چون نگارین خط تهذیب به دیباچۀ قرآن
ای لبت آیت رحمت دهنت نقطۀ ایمان
آن نه خال است و زنخدان و سر زلف پریشان
که دل اهل نظر برد که سری ست خدایی
نرگس مست تو مستوری مردم نگزیند
دست گلچین نرسد تا گلی از شاخ تو چیند
جلوه کن جلوه که خورشید به خلوت ننشیند
پرده بردار که بیگانه خود این روی نبیند
تو بزرگی و در آئینۀ کوچک ننمایی
درد بیمار نپرسند به شهر تو طبیبان
کس در این شهر ندارد سر تیمار غریبان
نتوان گفت غم از بیم رقیبان به حبیبان
حلقه بر در نتوانم زدن از جور رقیبان
این توانم که بیایم سر کویت به گدایی
چرخ امشب که به کام دل ما خواسته گشتن
دامن وصل تو نتوان به رقیبان تو هشتن
نتوان از تو برای دل بیگانه گذشتن
شمع را باید از این خانه برون بردن و کشتن
تا به همسایه نگوید که تو در خانۀ مایی
سعدی این گفت و شد از گفتۀ خود باز پشیمان
که مریض تب عشق تو هدر گوید و هذیان
به شب تیره نهفتن نتوان ماه درخشان
کشتن شمع چه حاجت بود از بیم رقیبان
پرتو روی تو گوید که تو در خانۀ مایی
نازم آن سر که چو زلف تو بپای تو بریزد
نازم آن پای که از کوی وفای تو نخیزد
شهریار آن نه که با لشگر عشق تو ستیزد
سعدی آن نیست که هرگز ز کمند تو گریزد
چون بدانست که در بند تو خوشتر ز رهایی
Ещё видео!