همایون شجریان بهار عاشق HOMAYOUN SHAJARIAN رهی معیری/روح الله خالقی
---------------------------------
برده صبرم از دل چشم مستی
ماه ساغر نوشی می پرستی
در میان خوبان فتنه جویی
در شکار دل ها چیره دستی
شب با چهره ی او مه جلوه گر نیست
چون روی لطیفش گلبرگ تر نیست
با نگاه گرم او باده را اثر نیست
مست عشق رویش را از جهان خبر نیست
در جهان هستی ، ما و عشق و مستی
تازه شد بهار عاشق از جمال گلعذارش
وان که نوگلی ندارد ، چون خزان بود بهارش
طره مشکینی ، برده هوشم
وز لب نوشینی ، باده نوشم
او ز تیر مژگان ، جان ستاند
من به راه جانان ، جان فروشم
چون آن آتشین لب ، می در سبو نیست
گل با آن لطافت ، هم رنگ او نیست
مدعی ز عشق من کرده گفت گویی
من به آن بتم عاشق ، جای گفت و گو نیست
نغمه بر کشیده بلبل ، لاله خفته در کنارش
وان که نوگلی ندارد ، چون خزان بود بهارش
کلام : رهی معیری
Ещё видео!