ابویزید طیفور بن عیسی بن آدم بن سروشان بسطامی معروف به بایزید بسطامی ملقب به سلطانالعارفین بزرگترین عارف قرن سوم هجری، از اهالی ایران و از بزرگان اهل تصوف بود. تاریخ تولد او بهدرستی مشخص نیست و مرگ او را سال ۲۶۱ یا ۲۳۴ هجری دانستهاند.
از زندگی سلطانالعارفین بایزید بسطامی اطلاعات خیلی دقیقی در دست نیست. فصیح احمد خوافی او را زادهٔ سال ۱۳۱ هجری و جَدِّ او سروشان را والی ولایت قومس (کومش) دانستهاست. بنا بر برخی روایات، جَدِّ بایزید بسطامی زرتشتی بود و پدرش یکی از بزرگان بسطام بود.[
محل ولادت او محله موبدان بسطام بود. در کتاب «النور من کلمات» ابیطیفور داستان اسلام آوردن «سروشان» جد بایزید آورده شدهاست.
استاد او در تصوف مشخص نیست. عشق عرفانی در عرفان بایزید جایگاه ویژهای دارد. همچنین او را پایهگذار سکر و فنا در تصوف میدانند. گفتهٔ مشهور وی، «سبحانی ما اعظم شانی» اشاره به همین مفهوم دارد.
بنا بر برخی روایات، بایزید از اصحاب جعفر صادق بود. بعضی نظرات وی را معاصر محمد باقر و [شاگرد] جعفر صادق، میدانند این در حالیست که وفات بایزید در قرن سوم (سال ۲۶۱ هجری) میباشد حال آن که فوت صادق در سال ۱۴۸ هجری بوده و تفاوت وفات ایشان ۱۱۳ سال میشود و کسی عمر بایزید را بیش از هشتاد سال ذکر نکرده است.
بایزید بسطامی در سال ۲۶۱ درگذشت و او را در خانقاه (بسطام) وی دفن کردند.
مقبره بایزید بسطامی فاقد هرگونه تزئین و داری یک پنجره مسقف آهنی است. روی قبر یک سنگ مرمر قرار دارد که کلماتی از مناجات مشهور علی بن ابیطالب بر آن حک شدهاست.
سخنانی از بایزید منقول از کتاب «بایزید بسطامی»:
«نقل است که او را گفتند قومی میگویند که: کلید بهشت کلمه لااله الاالله است. گفت: بلی کلید بیدندانه در نگشاید و دندانهٔ این کلید چهار چیز است: زبانی از دروغ و غیبت دور، دلی از مکر و خیانت صافی، شکمی از حرام و شبهت خالی و عملی از هوی و بدعت پاک. (النور من کلمات ابی طیفور)
«سی سال در حال مجاهده بودم و چیزی سختتر از علم و متابعت کردن آن نیافتم.»
یکی نزد بایزید آمد و او را از اسم اعظم حق پرسید. بایزید گفت: مرا بر اسم اصغر حق دلالت کن تا من تو را بر اسم اعظم او دلالت کنم. آن مرد حیران ماند. آنگاه بایزید گفت: همه اسمای حق اعظماند. (فوائح الجمال و وفاتح الجلال - نجم الدین کبری)
سی سال بود که که میگفتم خدایا چنان کن و چنین ده ولی تا به درجه اول معرفت رسیدم گفتم خدایا تو مرا باش و هر چه خواهی کن.
«حق در دل اولیای خود مطلع گشت، بعضی از دلها چنان دید که بار معرفت او نتوانست کشید، به عبادتش مشغول گرداند.» (تذکرة الاولیا عطار)
«دنیا اهل دنیا را غرور اندر غرور است؛ و آخرت اهل آخرت را سرور اندر سرور است؛ و دوستی حق اهل معرفت را نور اندر نور. «(تذکرة الاولیا عطار)
«خدای را به خدا شناختم و جز خدای را به نور خدای عزّوجل.» (طبقات الصوفیه - سلّمی)
«ثواب عارف از حق به حق باشد.» (تذکرة الاولیا عطار)
«کمال عارف سوختن او باشد در دوستی حق» (تذکرة الاولیا عطار)
«شادی عارف - عارف به هیچ چیز شاد نشود جز به وصال دوست.» (تذکرة الاولیا عطار)
«دل عارف از او شکوه نکند ولو اینکه با مقراض پارهپاره اش کنند؛ و هرگز از او نومید نمیشود و از مکر او ایمن نیست اگرچه به آمرزشش نوید دهند و بر او جز به او کسی راهنمایش نمیشود ولو اینکه بر آب و هوا رود؛ و از رنح او نیاساید اگرچه بر تخت شاهی نشیند؛ و از او غافل نیست اگرچه در بازار باشد و بی او در زمین و آسمان آرام نیابد.» (النور من کلمات ابی طیفور)
«عارف طیّار است و زاهد سیّار» (تذکرة الاولیا عطار)
Ещё видео!