دکارت به عقل و منطق معتقد بود و این را میتوان در تمام برهههای زندگی او دید. دکارت دوست داشت که در مورد همه چیز مطمئن باشد و به همین دلیل عاشق ریاضیات بود. زیرا در این علم همه چیز ثابت شده و مطمئن است.
پایه و اساس فلسفه رنه دکارت بر اساس عقلانیت است. اما اصلا این فلسفه در مورد چه چیزی صحبت میکند؟
باور دکارت این بود که در جهان دو معقوله ذهنی و فیزیکی وجود دارد. منظور از معقوله فیزیکی، بدن تمام موجودات و اجزای قابل دیدن و لمس کردن است. اما منظور از معقوله ذهنی دقیقا چیست؟ در فلسفه رنه دکارت معقوله ذهنی یا واقعیت ذهنی، به هر نوع از آگاهی و فکر کردن گفته میشود.
حالا سوالی که مطرح میشود این است که منشاء این عقلانیت در فلسفه رنه دکارت کجاست؟
همانطور که گفته شد دکارت فردی بسیار منطقی بود و از نظر او فلسفه رابطه مستقیمی با دیدگاه انسانها از زندگی داشت. برای او فلسفه بسیار مهم بود اما تنها موضوعی که او را آزار میداد این بود که در فلسفه مانند ریاضیات همه چیر اثبات شده و قطعی نیست و نمی توان در تمامی موارد به آن اعتماد کرد.
پس تصمیم گرفت که این قطعیت را به فلسفه تزریق کند. اما چگونه؟
دوگانگی دکارتی
دوگانهای که در فلسفه رنه دکارت وجود دارد، دوگانه ذهن و بدن است. یعنی جسم و روح از یکدیگر جدا هستند. همانطور که ذکر شد، از نظر دکارت جهان از دو معقوله ذهنی و فیزیکی تشکیل شده است. حالا سوالی که مطرح کرد این بود؛ این دو معقوله چگونه با یکدیگر ارتباط برقرار میکنند و در یک راستا حرکت میکنند؟ دلیل رفتار ما انسانها چیست؟
ما قدرت تفکر داریم و بر طبق افکارمان عمل می کنیم، از طرف دیگر جسم ما فیزیکی است و تحت فرمان ما، اما چگونه جسم ما از روحمان فرمان میگیرد؟ اصلا این روح ماست که به جسم ما فرمان میدهد؟
همانطور که میدانیم جسم ما مادیست و روحمان غیر مادی، پس چگونه یک غیر ماده روی یک ماده اثر میگذارد؟
تمام این موارد سوالهایی بود که دکارت در دوگانگی خود مطرح کرد و به دنبال پاسخ آنها بود.
من میاندیشم پس هستم
این یکی از جملههای بسیار معروفیست که اگر اهل مطالعه و تامل باشید بسیار شنیدهاید. اما این جمله از کجا آمده است و چه ارتباطی به فلسفه رنه دکارت دارد؟
این فیلسوف بزرگ برای شروع از شک کردن استفاده کرد. او در همه چیز شک کرد تا از شک به یقین برسد. امروزه از این روش به عنوان شک دکارتی یاد میشود.
در ابتدا از شک به خود و جهان شروع کرد. شبهههای بسیاری را برای خود مطرح کرد تا به یک نتیجهی مهم رسید.
در همه چیز میتوان شک کرد، به غیر از شک کردن
او بالاخره و پس از تحقیقهای بسیار به یک یقین رسید و این جمله شروع راهی شد برای رسیدن به پاسخ دیگر پرسشهای او.
از نظر او شک کردن یکی از حالتهای فکر کردن بود، پس به این نتیجه رسید که او موجودی است با قدرت تفکر. آن جا بود که او این جمله معروف خود را بیان کرد : میاندیشم پس هستم. هستم چون فکر میکنم. فکر میکنم چون شک میکنم.
ذهن انسان به واسطه قدرت تفکری که دارد رها است. علاوه بر این ذهن قابل تجزیه نیست و فنا ناپذیر است. در صورتی که جسم انسان به مرور تجزیه میشود و از بین میرود...
در این ویدئو به بررسی تفکرات رنه دکارت، ملقب به پدر فلسفه مدرن میپردازیم.
TimeStamps Chapters :
00:00 - مقدمه
00:17 - اصل کوژیتو
01:50 - دوگانگی جسم و روح
فلسفه رنه دکارت - فلسفه به زبان ساده
Теги
تاریختاریخیتاریخ به زبان سادهفلسفهفلسفه به زبان سادهفیلسوففلسفه سادهدکارترنه دکارتدوگانگی جسم و روحکوژیتوکوجیتومن میاندیشم پس هستمدوگانگی دکارتدنیای سوفیفلسفه دکارتدکارت به زبان سادهفلسفه اولیتاملات در فلسفه اولیتاملاتشک دکارتشک دکارتیفلسفه غربدکارتیدکارت شکاندیشهعلیتشکارسطوافلاطونکانتهگلانسان خردمندذهنهستیتعریفعلوم انسانیعقلشک گراییتاریخ فلسفهفلسفه رنه دکارتعصر روشنگریشهودتحربهشناختمعرفتاخلاقمارکسسقراط