تجاوز مرد کهن سال به دختره جلوع شوهرش
فیلم با عکس گرفتن مردی از 3 نفر شروع می شود
هنگام آماده شدن برای عکس گرفتن متوجه چیز عجیبی در زیر پای کریس می شود.
کریسیا فکر می کند که مردی که عکس میگیرد در مورد نحوه استفاده از دوربین به کمک نیاز دارد وقتی میخواهد نزدیک او برود تا بهش توضیح دهد که چگونه عکس بگیرد او داد میزند که نزدیک نیا
در این هنگام دانیل متوجه میشود که دوستش روی چیزی عجیبی ایستاده است او سری دوروبر پای دوستش را تمیز میکند و متوجه میشود که دوستش کریس روی یک بمب ایستاده است کریسیا شروع به گریه کردن میکند در این هنگام مردی که عکاسی میکرد شروع به فرار میکند
دانیل و کریسیا بالای یک کوه میرود تا گوشی ها آنتن دهد و بتواند کمک درخواست کنند
و بعد با یک صورت اعصبی پایین می آید و به دوست اش کریس میگوید که این بمب را او در این مکان جاسازی کرده است کریس بعد از شنیدن این جمله شوکه میشود زیرا دانیل دوست صمیمی کریس است
در این هنگام کریسیا از کوه پایین میشود و دانیل به او میگود که از رابطه شما دو خبر دارد
کریسیا نامزد دانیل است و کریس دوست صمیمی او است و که از خیانت دوست صمیمی و همینطور نامزدش اعصبانی است این تصمیم را میگیرد تا از اونا انتقام بگیرد
نامزدش از او عذرخواهی میکند ولی دانیل میگوید که الان دیگه خیلی دیر شده است
او بجای گوش دادن به حرف های نامزدش به سمت یک درخت میرود و یک بیل را میآورد
و میگوید که میخواهد بعد از کشتن کریس او را در جنگل خاک کند
در این لحظه کریس فکر میکند که بمب ساختگی است چرا که هنگام عکس گرفتن او نیز کنارش ایستاده بود و فکر میکند اگر بمب واقعی میبود چرا باید دانیل کنارش می ایستاد
ولی دانیل با. بیرون کردن کابل امنیتی بمب به اونا ثابت میکند که این بمب واقعی است
کریسیا دانیل را در آغوش میگیرد و از او معذرت خواهی میکند ولی دانیل خیلی اعصبانی است و به حرف های او گوش نمیکند
او کابل امنیتی بمب را دور میاندازد و از اون مکان دور میشود و میرود سراغ همون. عکس که میخواست عکس آنها را بگیرد او به عکاس قبلاً پول داده بود تا کریس را روی بمب ایستاد کند
ولی این سمت کریسیا تلاش برای پیدا کردن کابل امنیتی بمب میکند و بلاخره پیداش میکند ولی هر چقدر تلاش میکند موفق به غیر فعال کردن بمب نمیشود و بعدش بیل را برمیدارد و شروع به کندن زمین میکند در این هنگام یک. مرد دیگر با سگ اش از این مکان عبور میکند که اون ها را میبیند و میرود پیش شأن کریسیا سعی میکند که سگ را از کریس دور نگهدارد ولی مرد شکارچی اسلحه را سمت کریسیا میگیرد و به کریسیا میگوید که از کریس دور شود ولی او قبول نمیکند و شکارچی به پاهای او شلیک میکند در آخر به حرف آنها باور میکند و میرود بمب را از نزدیک میبیند
او یک سنگ را به سمت پاهای کریس یعنی به سمت بمب پرت میکند این کریس را خیلی اعصبانی میکند ولی کاری از دستش بر نمیاد
مرد شکارچی میگوید هدفش از این کار مطمئن شدن از وجود بمب است و میگوید که او در اینجا زندگی
میکند و هرگز در این مکان بمبی ندیده است
و از آنها سوال میکند که چی اتفاقی افتاد و چطور به این وضعیت دچار شدند و میگوید اگر واقعیت را بگویند به آنها کمک خواهد کرد
Ещё видео!